داستان اسارت بدون یک شلیک45
گنجینه پنهان در سینه یاران
جمع آوری خاطرات شهداء و ایثارگران کوی نیرو
درباره وبلاگ


به وبلاگ گنجینه پنهان خوش آمدید. ارزش زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهدا کمتر از شهادت نیست. مقام معظم رهبری شما می توانید از ادامه دهندگان آن باشید، همت کنید... از همه‌ی یاران تقاضا می‌کنیم که خاطرات خودشان را دریغ نکنند؛ زیرا دریغ ‌کردن خاطرات به نوعی به فراموشی‌ سپردن دوران جنگ است.
نويسندگان

 

 

 

حق نداری خودت لباس هات رو بشوری!

در محل حمام ها مشغول شستن لباس هایم بودم که علی آقای بخشی زاده به من نزدیک شد و گفت: صحیح نیست شما لباس هایت را بشویی. علی آقا از بچه های با مرام تهران و بسیار با وقار و متانت بود. گفتم: نه! صحیح نیست شما لباس های مرا بشویید. من از پس آن بر می آییم. اصرار ایشان و انکار بنده ادامه داشت و در نهایت ایشان غالب شدند و بنده را کنار زده، لباس ها را شستند. در حال چلاندن آنها بود که دو نفر از دوستان اهوازی به نام های سعید پیمانی فروشانی (بچه محل) و حمید سمالی سر رسیدند و نسبت به کار علی آقا اعتراض کردند. به آسایشگاه رفتیم و موضوع را آنجا دنبال کردند. بمن گفتند شما دخالت نکن تا ما به نتیجه برسیم. علی آقا می گفت هم آسایشگاهی ماست و من وظیفه دارم به ایشان کمک کنم. دوستان اهوازیم که بعدا سید حمید فاطمی نیا به آنها اضافه شد، نیز می گفتند که با توجه به اینکه ما همشهری و هم محلی او هستم، اولویت با ماست که کارهای ایشان را انجام دهیم. من از این فداکاری و تواضعی که در آن هیچ شائبه ای نبود، مبهوت و شرمنده شده بودم، از آن عزیزان خواستم که اجازه دهند خودم کارهایم را انجام دهم، هم برای خودم خوبست، که به کسی متکی نباشم و هم بارم را بر دوش کسی نگذارم، و بیش از این باعث شرمندگی من نشوند. همه باهم گفتند که شما کاری نداشته باشید، یک کنار بایست و بگذار ما بین خودمان مسئله را حل کنیم. خلاصه بعد از کلی بحث و جدل، موافقت کردند کارها را بطور نوبتی انجام دهند.

من مانده بودم این رفتار آنها چگونه توجیه و تفسیر کنم. برای نقل آن نیز مردد بودم آنرا ذکر کنم یا نه! آیا باور پذیر هست یا نه. بله! باور کردن آن برای کسانی که از نزدیک با روحیات آزادگان آشنا نیستند شاید سخت باشد ولی این موردی که ذکر شد، یک از هزاران است. دوستان تعریف می کردند که در قاطع دو در موردی که عراقی ها یک آسایشگاه، بچه ها را به نوبت برای کتک زدن می بردند، برخی دوستان بجای کسانی که ناتوان و یا جانباز بودند، داوطلبانه می رفتند و کتک را به جان می خریدند. از این موارد کم اتفاق نیافتاده است، با گشتی در خاطرات آزادگان می توان موارد متعددی را یافت که از خواندن آن، از این همه ایثارگری در حیرت و تعجب فرو رفت. اصولا برای کسانی که ضمیری پاک داشتند، فضای اردوگاه و اسارت محل تبلور فضایل انسانی بود.


نظرات شما عزیزان:

مجید
ساعت5:20---30 خرداد 1393
با تفنگش نتوانسته شکارم بکند رفته با مطرب و اینترنت و ساز آمده است

ناوگانش نتوانسته مهارم بکند رفته با لُعبتک چشم نواز آمده است

بمب وموشک نتوانسته بترسانندم فیسبوک و توییتر شایعه ساز آمده است

شیمیایی زد ومن باز عقب ننشستم با کراک و هروئین تاخت و تاز آمده است

چون لگن شد اثر ناو هواپیمابر پخش مه پاره ز "مه واره" به ناز آمده است

بس که از نغمه قرآن و دعا می ترسد با رپ و عربده و تپ تپ جاز آمده است


مجید
ساعت5:20---30 خرداد 1393
با تفنگش نتوانسته شکارم بکند رفته با مطرب و اینترنت و ساز آمده است

ناوگانش نتوانسته مهارم بکند رفته با لُعبتک چشم نواز آمده است

بمب وموشک نتوانسته بترسانندم فیسبوک و توییتر شایعه ساز آمده است

شیمیایی زد ومن باز عقب ننشستم با کراک و هروئین تاخت و تاز آمده است

چون لگن شد اثر ناو هواپیمابر پخش مه پاره ز "مه واره" به ناز آمده است

بس که از نغمه قرآن و دعا می ترسد با رپ و عربده و تپ تپ جاز آمده است


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





پیوندهای روزانه



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 34
بازدید دیروز : 8
بازدید هفته : 180
بازدید ماه : 474
بازدید کل : 21343
تعداد مطالب : 334
تعداد نظرات : 138
تعداد آنلاین : 1

چاپ این صفحه